همدردی شاعرانه با لاله های دشت برچی
به گزارش عطر و تن عصر شعر «لاله های دشت برچی» به مناسبت گرامیداشت یاد شهدای دانش آموز مکتب سیدالشهدای کابل به صورت مجازی برگزار گردید.
به گزارش عطر و تن به نقل از پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور، به دنبال حادثه تلخ تروریستی اخیر در افغانستان که به شهادت تعداد خیلی از دانش آموزان دختر مکتب سیدالشهدای کابل منجر گردید، شاعرانی از ایران، افغانستان و پاکستان همزمان با هفتمین روز شهادت این دانش آموزان، در عصر شعر مجازی «لاله های دشت برچی» در سوگ لاله های پرپر مکتب سیدالشهدا (ع) گرد هم آمدند.
در این عصر شعر که به صورت مجازی برگزار شد، ضمن شعرخوانی شاعران حاضر، برخی از اعضای کودک و نوجوان کتابخانه های عمومی هم به شعرخوانی پرداختند.
محمد طاهر زهیر، وزیر اطلاعات و فرهنگ جمهوری اسلامی افغانستان در ارتباط تصویری در این جلسه، ضمن قدردانی از مسؤلان نهاد کتابخانه های عمومی کشور برای برگزاری این نشست در سخنانی اظهار داشت: ملت شریف افغانستان روزها و روزگار سخت، دردناک و حزن انگیزی را می گذرانند؛ شرایطی بی نهایت دشوار. ما با یک دشمن جنایتکار و دست های پیدا و پنهانی روبه رو هستیم که با هستی و حیات ما بازی می کند. ما با دشمن بی رحمی مواجه هستیم که ذره ای رحم و شفقت نمی شناسد.
او ضمن اشاره به گذشت یک هفته از حادثه خونین مدرسه سیدالشهدا (ع) در دشت برچی، اضافه کرد: در این حادثه بیشتر از ۲۵۰ نفر شهید و مجروح شدند. تصور کنید که دشمنان افغانستان و این ملت چقدر قساوت به کار بردند؛ به صورتی که علاوه بر بمبی که در جلو مدرسه منفجر کردند، در چهار طرف مدرسه مین گذاری کردند تا به هر طرفی که این معصومان بی پناه رو آوردند، از همان جهت بمبی منفجر شد و صدای انفجاری شنیده شد. تصور کنید در یک لاله زار، یک غول بیابانی وارد این لاله زار شود و با بی رحمی تمام همه را با خاک یکسان کند. طفلکان معصوم و بی پناهی که به کام مرگ فرستاده شدند مانند لاله های آن دشت بودند که توسط دشمنان افغانستان از زمین چیده و راهی دیار مرگ و نیستی شدند. حادثه ای بی نهایت دردناک و حزن انگیز که تصورش هم تا حدی ناممکن است.
وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان با تقدیر از پیام های ارسال شده و اقدامات صورت گرفته از جانب جمهوری اسلامی ایران به دنبال این حادثه اظهار داشت: از اینکه این حادثه باعث همبستگی ملت ها، باعث بیداری وجدان ها و ایجاد یک فضای عاطفی و همبستگی و اتحاد شد دلگرم هستیم و از همه کسانی که در این راه گام برداشتند تشکر می نماییم، بخصوص از مردم شریف جمهوری اسلامی ایران، فرهنگیان و مسئولانی که مسئولانه و انسان دوستانه به ما دلداری دادند. ما هیچگاه فراموش نمی نماییم که برج میدان آزادی تهران را با پرچم افغانستان مزین کردید و در فراز این برج و بالای پرچم افغانستان نوشته شد «بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» که این نشانی از همدردی ملت ایران با افغانستان بود. هیچگاه فراموش نمی نماییم و این اقدامات را به دیده قدر و احترام می بینیم. همینطور محفلی که امروز برگزار شده است گام نیکویی است که نشان دیگری از توجه و همسویی ملت ایران با افغانستان است.
محمد طاهر زهیر در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت: افغانستان با دشمنان بی رحمی مواجه می باشد. مردم این کشور با یک جنگ تحمیلی مواجهند که این جنگ علاوه بر مقاومت و ایستادگی مردم قهرمان افغانستان، مستلزم یاری و همراهی همسایگان این کشور است. این افراط گرایی مرز نمی شناسد. بدون شک مقاومت و ایستادگی مردم افغانستان شرط اصلی پیروزی در این مصاف و نبرد نابرابر است، اما همسویی و همفکری شما نه تنها بی تأثیر نیست بلکه یکی از شرایط پیروزی در این مصاف و رزمگاه است. ما همکاری شما را یک لزوم و البته به دیده احترام می بینیم. بخصوص همکاریهای فرهنگی با کشور دوست جمهوری اسلامی ایران. وزارت اطلاعات و فرهنگ از هر نوع همکاری و همسویی فرهنگی تعامل و تعالی فرهنگی و داد و ستد فرهنگی استقبال می کند. ما تحکیم روابط ملت ها را بر پایه فرهنگ بسیار مهم و ضروری می دانیم. دیدگاه مسؤلان و رئیس جمهور افغانستان هم همین است و از روابط فرهنگی فوق العاده استقبال می نماییم و برگزاری این محفل ادبی را گامی نیکو در این حوزه می دانیم و امیدواریم این روابط بیشتر از پیش گسترش و توسعه پیدا کند. ما در این راستا آماده ایم و از هر نوع همکاری فرهنگی استقبال می نماییم.
محمد طاهر زهیر، وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان با تقدیر از همه دست اندرکاران برگزاری این محفل اظهار داشت: از همه شاعران گرانقدر ایران و افغانستان که شعرهای خویش را در این محفل تقدیم می کنند قدردانی می کنم و امیدوار هستیم که این همسویی ها و همدردی و برگزاری چنین محافل شکوهمند فرهنگی سبب تحکیم روابط دو ملت شود. ما خویش را مدیون محبت شما می دانیم و دست شما را به گرمی می فشاریم.
در این مراسم مهدی رمضانی، معاون توسعه کتابخانه ها و ترویج کتابخوانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور هم در سخنانی اظهار داشت: ما تفاوتی میان دو ملت برادر ایران و افغانستان نمی بینیم و در خدماتی که در کتابخانه های عمومی تعریف و برنامه ریزی می نماییم، برنامه هایی ویژه عزیزان و هموطنان افغانستانی ما که توفیق داریم در ایران در خدمت آنها هستیم، تدارک دیده شده که ان شاءالله تسهیل و روان سازی برای خدمات کتابخانه ها و برنامه هایی که با مبحث اشتراکات این دو ملت برگزار شده با شدت بیشتری ادامه خواهد داشت. امیدوارم برنامه های از این دست، مقدمه ای برای ارتباط تنگاتنک و بیشتر میان دو کشور باشد.
تنها راه مقاومت گسترش فرهنگ و آگاهی است
بهادر امینیان، سفیر جمهوری اسلامی ایران در افغانستان هم در این مراسم در سخنانی ضمن اشاره به حادثه تروریستی اخیر در افغانستان و شهادت دانش آموزان و همینطور فاجعه اخیر در دانشگاه کابل اظهار داشت: در فاجعه دانشگاه کابل که با برند «جان پدر کجاستی؟» جهانی شد، عکس العمل گسترده ای را در ایران شاهد بودیم که شخصیت ها و اقشار مختلف مردم عکس العمل نشان دادند و حتی میدان آزادی تهران در آن حادثه عزادار شد. اما من فکر می کنم ابعاد گسترده عکس العمل و تأثری که این فاجعه این دفعه در ایران برانگیخت حتی از آن مورد قبلی هم بیشتر بود، چونکه مظلومیت و معصومیتی که در این واقعه وجود داشت، بسیار بیشتر بود.
امینیان ضمن اشاره به وضعیت امروز افغانستان اظهار داشت: ما در یک وضعیت بحرانی در افغانستان قرار داریم و اشغالگران خارجی بعد از ۲۰ سال که در این کشور حضور داشتند و فرصت های موجود در این کشور را به خود اختصاص دادند، سرانجام با یک سرافکندگی این کشور را ترک کردند. تنها کاری که انجام دادند این بود که با دشمنان این ملت که بعنوان مقابله با آنها وارد افغانستان شده بودند، وارد معامله شدند و تلاش کردند امنیتی برای خودشان ایجاد کنند و هیچ دستاوردی برای این ملت نداشتند.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در افغانستان اضافه کرد: من فکر می کنم جسد شهدای دشت برچی گواهی ناکارآمدی و افتضاحی بود که اشغالگران در این کشور به بار آوردند و متاسفانه بهای برنامه های غلط و توطئه های توهم آمیز بیگانگان را مردم افغانستان و در این حادثه شهدای دشت برچی پرداختند؛ دختران مظلومی که هر کدام برای خودشان آرزوها و امیدهای بزرگی داشتند.
وی درباره حجم قساوت موجود در این حادثه اظهار داشت: این واقعه آن قدر فاجعه آمیز و وحشتناک است که امروز همه از نقش داشتن در آن سر باز می زنند و مسئولیت آنرا بر عهده نمی گیرند. حتما جنایتکارانی که مجریان این طرح بودند، وقتی ابعاد گسترده این جنایت بشری را دیدند، اسم خودشان را از زیر این جنایت برداشتند. من به همه مردم افغانستان، به اهل ادب، فرهنگ و مردم مظلوم غرب کابل و دشت برچی تسلیت می گویم و امیدوارم که آنها در این حوزه با تداوم راه شهدای مظلوم مکتب سیدالشهدا انتقام خون این عزیزان را بگیرند. باید با تداوم حرکت در این راه و گسترش فرهنگ استقامت و مقاومت، انتقام خون این شهدای مظلوم را بگیرند. جمهوری اسلامی ایران هم در سوگ این عزیزان همراه و شریک غم مردم افغانستان است و با اتحاد در کنار میلیون ها نفر از اتباع افغانستان که در ایران حضور دارند، در مقابل توطئه های جریان های افراط گرایی و تروریسم خواهیم ایستاد و نخواهیم گذاشت این جریان ها ادامه پیدا کنند.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در افغانستان خطاب به اهالی فرهنگ و ادب افغانستان اظهار داشت: از شاعران و فرهنگیان افغانستان تقاضا دارم در این راه ادامه حرکت بدهند و در جبهه فرهنگی پرچم مقاومت در مقابل افراط، بنیادگرایی و سلفیت را در مقابل توده های بیگانه افراشته نگه دارند؛ چونکه تنها راه مقاومت در مقابل آنها از طریق فرهنگ و گسترش آگاهی می گذرد.
در ادامه افشین علا ضمن بیان نکاتی در مورد حادثه تلخ شهادت دانش آموزان دختر مکتب سیدالشهدای کابل به شعرخوانی پرداخت.
بیا ملا محمد جان به کابل
به سیل لاله و نسرین و سنبل
"مزار" این جاست این اقلیم خون بار
بیا کابل برای سیر گلزار
ببین یک سو گلی افتاده بر خاک
گلی آن سو گریبان می کند چاک
بیا چون من ببین با دیده تر
چه گل هایی که ظالم کرد پرپر
ببین بس پشته ها از کشته این جاست
بسی دختر به خون آغشته این جاست
بسی بلبل بسی کفتر به خون خفت
بسی آهو بسی دختر به خون خفت
بیا در سوگ طفلم یاری ام ده
در اندوه گلم دلداری ام ده
گلم می آمد از مکتب، پیاده
خرامان مثل کبکی روی جاده
می آمد خانه تا رویش ببوسم
دو چشم و طاق ابرویش ببوسم
ولی کشتند گرگان، طفلکم را
دریدند آن غزال کوچکم را...
***
کجا رفتی گلم؟ درمان دردم!
کجا باید به دنبالت بگردم؟
عزیزم! ساق همچون کوکبت کو؟
مداد نازک مشق شبت کو؟
چه شد آن بازوان نازنینت؟
کجا افتاده دست مرمرینت؟
چرا دختر! النگویت شکسته؟
چرا خون روی کیفت نقش بسته؟
فدای کفش های پاره تو
فدای سرخی رخساره تو
فدای آن لبان روزه دارت
فدای نرگس مست خمارت
گل من! تشنه بودی آخرین بار
بیا بابا که آمد وقت افطار
کجا افتاده ای؟ جانم فدایت
بیا در خانه، این جا نیست جایت
ندارم تاب جای خالی ات را
بیا باید ببافی قالی ات را
شدی صدپاره، چون آیم به سویت؟
سرت کو؟ تا ببوسم من گلویت
جدا شد دستَکت بابا بمیرد!
چه دستی پس از این دستم بگیرد؟
جدا شد پایَکت نیلوفر من
چه سان لِی لِی کنی پس دختر من؟
دگر عطرت نمی پیچد به خانه
مگر از تار گیسویت ز شانه...
***
چه بی رحمی چه خونخواری تو ای خصم
نه دین داری نه آئین داری ای خصم
بگو از طفل معصومم چه دیدی؟
که همچون گرگ، جسمش را دریدی
چه زاری ها از این بیداد کردم
علی شیر خدا را یاد کردم
علی شیر خدا صبرم بیاموز
تو مرهم نه بر این زخم جگرسوز
علی شیر خدا ای شاه مردان
بلا از خطه کابل بگردان...
در این مراسم محمدکاظم کاظمی، شاعر افغان ساکن ایران هم در ارتباطی مجازی شعری به مناسبت شهادت دختران مدرسه سیدالشهدای دشت برچی خواند.
حلق سرود پاره، لب های خنده در گور
تنبور و نی در آتش، چنگ و سَرَنده* در گور
این شهر بی تنفس لَت خورده چه قومی است؟
یک سو ستاره زخمی، یک سو پرنده در گور
دیگر کجا توان بود، وقتی که می خرامد
مار گزنده بر خاک، مور خورنده در گور
گفتی که جهل جانکاه پوسیده قرون شد
بوجهل و بولهب ها گشتند گَنده** در گور
اینک ببین هُبل را، بُت های کور و شَل را
مردان تیغ بر کف، زن های زنده در گور
جبریل اگر بیاید از آسمان هفتم
می افکنندش این قوم، با بالِ کنده در گور
شعرخوانی محمدمهدی عبداللهی بخش دیگری از این نشست بود:
بهار با غزلی سرخ پشت پرچین است
بخوان که داغ شقایق همیشه سنگین است
نگاه خیره تزویر چون شقاوت شب-
به دشت برچیِ آلاله های رنگین است
مگر نه اینکه خزان تیغ بر بهار کشید
بهار را چه کند آن دلی که خونین است؟
کدام غصه پدر را به سوگ سرخ نشاند؟!
کدام قصه، بگو شرح ماجرا این است!
به دست خاک سپرد آن همه شقایق را
کجاست جان پدر؟ آه دست گلچین است!
کنار ماهِ خدا، ماه خود را بخشید
به دست بی رمقش ربّنای آمین است
زبان گرفته پدر رو به ماه کابلی اش
مسیر سرخ شهادت چقدر شیرین است!
قسم به منتقم خون این کبوترها
نگاه زخمی کابل سوی فلسطین است
سیدضیاء قاسمی، شاعر افغان هم در این جلسه در ارتباطی مجازی به شعرخوانی پرداخت.
گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم
گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم
هر روز و شب، درست چهل سال می شود
ساعات تلخ پخش خبر را گریستیم
هر دم به خون خویش فتادیم و ساختیم
هی قبر تازه کوه و کمر را، گریستیم
مادر شدیم و از پس هر زخم انفجار
هی چشم های مانده به در را گریستیم
در خون نشست روسری دختران مان
رخساره گان قرص قمر را گریستیم
پس از تو روزگار همانی که بود، ماند
هر سال ما قضا و قدر را گریستیم
پس از تو هم مثل خودت عاصی عزیز!
«شب را گریستیم، سحر را گریستیم»
سیدعبدالله حسینی از شاعران پاکستانی هم در این جلسه شعری در سوگ این حادثه خواند.
از زخمِ تنت آتشی افتاده به جان ها
بند آمده از شدتِ دردِ تو زبان ها
غم بود و الم بود و جفا بود و ستم بود
ما هرچه شنیدیم از این ها و از آن ها
در مدرسه این دفعه سرِ درسِ ریاضی
غلتیده به خون بود عددها به توان ها
قرمز شده دیوار و درِ مسجدِ این شهر
خون می چکد از حنجره سبزِ اذان ها
بر بامِ فلک نیست مگر طائرِ فریاد
از خاک نخیزد مگر آواز فغان ها
پرسید که این شهر که گفتید، کجا هست؟
جایی که به پیری نرسیدند جوان ها
همینطور الهام سادات حسینی از شاعران نوجوان پاکستان در ارتباطی مجازی به شعرخوانی پرداخت.
کتاب و دفتر و خون
کتاب های جغرافی
این همه خون و ناله
دیگه بسه و کافی
.
فرشته ها می خوان که
خونه برن، بخندن
دستیارِ مادر باشن
دورِ مادر بگردن
.
ولی دشمنِ ظالم
خط زده رو رویاشون
رویای شادی آور
تبدیل شد به دشتِ خون
عاطفه جوشقانیان شاعر دیگری بود که در سوگ این حادثه به شعرخوانی پرداخت.
فرو می ریزد آخر اقتدار سست آهک ها
به دام تورها می افتد آری برق پولک ها
خدایا سکه سکه پر شده جیب جهان از فقر
ببین لبخندها ماسیده بر لب های قلک ها
میان پیچ و خم ها گم نباید کرد مقصد را
که گل ها رو به خورشیدند حتی بین پیچک ها
نمی ترسیم از تهدید قدرت. های پوشالی
عقابان را هراسی نیست از اخم مترسک ها
دلم قرص است و راهم روشن، این ماهی که ما داریم
رهایی می دهد ما را از این شب ها و این شک ها
مبارک باد روزی که جهان از شوق می گرید
همان روزی که نازل شد به شوق آن تبارک ها
سیدحکیم بینش از شاعران دیگری بود که سوگ سرودی در غم این حادثه خواند.
چشمش به در که گلپری اش را بغل کند
با اشتیاق دلبری اش را بغل کند
با موج اضطراب تکان خورد و بعد رفت
در کوچه مهر مادری اش را بغل کند
این دفعه زنگ آخر مکتب غریب بود
می خواست سوز آخری اش را بغل کند
مادر رسیده بود ولی میوه دلش
می رفت سهم نوبری اش را بغل کند
مادر رسیده بود ولی قطعه پاره ها
هی می دوید دیگری اش را بغل کند
هر یک درخت و جوی خیابان دویده بود
کیف و کتاب و روسری اش را بغل کند
«مادر بلند شو» نتوانست دخترش
این دفعه حرف مادری اش را بغل کند
دریای سرخ پرتپش و پرتلاطم است
در بستری شناوری اش را بغل کند
یک میز و یک دقیقه سکوت و فقط همین
دنیا نشسته داوری اش را بغل کند
سیدابوالفضل مبارز هم از دیگر شاعرانی بود که در ارتباطی مجازی از مشهد به شعرخوانی پرداخت.
خسته روزگار ناآرام، من همانم که جان نمی خواهد
کشتنم انتخاب سختی نیست، زدنم امتحان نمی خواهد
لبی از خون حنجرم تر کن، تا کمی تازه تر شود نفست
بعد بنشین و قصه کن با من، گرچه این آسمان نمی خواهد
قصه کن از تحمل وطنم، از لب بی تمایل وطنم
آخرین شاخه گل وطنم وطنی که جوان نمی خواهد
وطن من کجای دنیایی؟! همه با شعر متحد شده اند!
واقعا پس از این چه باید کرد؟! در دهاتی که خان نمی خواهد
در دهاتی که دیگر از امروز، سر تعظیمش از تن افتاده
در دلش شوق زندگی دارد! نان بماند! دهان نمی خواهد!
کشورم از شکستن عاصی باش حرف خویش را بزن ولو با سنگ
مطمئن باش پس از این احدی، شهر بی قهرمان نمی خواهد!!!
ما باآنکه که سوگوار خودیم! داغداریم و بی قرار خودیم!
خودمان عاقلیم و می فهمیم، پس از این دیگران نمی خواهد...
سورنا جوکار هم در ادامه شعری در سوگ این حادثه غمبار خواند.
کابل به یادآور شکوهِ باستانت را
از خواب برخیزان یلان قهرمانت را
تا کی مدارا می کنی با دشمنان در گود
بر خاک مالیدند پشت پهلوانت را
عمری ست می گرییم و دیگر اشک مرهم نیست
داغ دل هَزّاره های مهربانت را
در فکر رختِ بختشان بودی، ولی افسوس
با خون حنا بستند دست دخترانت را
جان را فدا کردی برای دوستانی که
با دشمنی بر لب رسانیدند جانت را
هرچند کامت تلخ ایام است، می دانم
شیرین به پایان می رسانی داستانت را
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب