حمیدرضا شاه آبادی مطرح كرد
نقش ادبیات در جلوگیری از ماجرای رومینا
به گزارش عطر و تن حمیدرضا شاه آبادی می گوید: نویسنده های ما كمتر سراغ مسائل واقعی نوجوانان می روند و برای نوجوانانی می نویسند كه ساخته ذهن شان هستند.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت و گو با ایسنا، به دنبال اتفاقی که برای «رومینا، دختر ۱۴ساله تالشی» رخ داده است و کشته شدن او به دست پدرش، درباره پرداختن به مسائل نوجوانان و نقش ادبیات بر جلوگیری از خشونت های خانگی اظهار نمود: بسیاری از رفتارها هستند که باید آنها را بعنوان مهارت آموخت. گاهی اوقات تصور می نماییم بسیاری از مهارت های لازم جهت زندگی به شکل طبیعی و اتفاقی خودشان حاصل می شوند. همیشه فکر می نماییم که رانندگی و آشپزی را باید یاد بگیریم، اما هیچگاه به این فکر نمی نماییم که عشق و مهرورزی را هم بعنوان یک مهارت باید آموخت، بنا بر این و در بیشتر موارد نوجوانان و جوانان در موضوعات در رابطه با عواطف، احساسات، مهرورزی و عشق گرفتار مشکل می شوند؛ مشکلات مختلفی که گاهی اوقات زندگی آنها را از هم می پاشد.
او اضافه کرد: هرکدام از انسان ها در دروه هایی از زندگی شان پیش می آید که عاشق هستند، اما معشوق ندارند. شاید بتوان گفت نوجوانی مهم ترین دوره ای است که چنین شرایطی رخ می دهد. یک نوجوان پر از احساسات و عواطف دگرخواهانه می شود و دلش می خواهد آنرا به کس دیگری تقدیم کند، بنا بر این در نخستین فرصت، نخستین کسی که حداقل شرایط را از خود بروز بدهد بعنوان هدف مهرورزی خود انتخاب می کند و نتیجه این می شود که در بسیاری موارد می بینیم یک دختر ۱۴ ساله با مردی ۳۰ساله و حتی ۵۰ساله رابطه عاشقانه برقرار می کند. دلیل این مساله این است که این دختر مهرورزی و عشق را بعنوان یک مهارت و کنترل احساسات خودرا نیاموخته است. او یاد نگرفته است چطور زمانی که پر از احساس می شود، آنرا کنترل کند و یاد نگرفته که چطور مورد مناسب تری را برای ابراز عشق خود انتخاب نماید و ماجرا به این جا می رسد که می بینیم فجایع مختلفی رخ می دهد. مورد «رومینا» آمیزه ای است از فقدان آموزش مهارت عشق، عدم آشنایی والدین با مهارت های فرزند پروری، خشونت خانگی، باورهای غلط اجتماعی و نبود قوانین حمایتی.
شاه آبادی در ادامه بیان کرد: گاه خانواده ها هم بلد نیستند چطور بچه های خودرا دوست داشته باشند و چطور به آنها مهر و علاقه نشان دهند. بسیاری از خانواده ها فکر می کنند اگر به روی بچه شان بخندند ممکنست پررو شود. گاهی تا آن جا که می توانند از موضع بالا و سختگیرانه با بچه های شان برخورد می کنند. پدر و مادرها پیش بچه ها به هم ابراز محبت نمی کنند و همه این ها موجب می شود بچه های ما مهرورزی و عاشق شدن را یاد نگیرند و نفهمند معشوق چه خاصیت هایی باید داشته باشد و نفهمند خودشان در یک رابطه عاشقانه در کجا قرار می گیرند. معمولا به شکل سینه به سینه و نسل به نسل همه ما باور کرده ایم معنای عشق فدا شدن، از بین رفتن و به نفع دیگری کنار کشیدن است. بلد نیستند در یک رابطه دوطرفه کاملا برابر عشق ورزی کنند و همیشه احساس می کنند در مقابل کسی که دوستش دارند باید سر تعظیم فرود بیاورند.
او اشاره کرد: اگر بپذیریم مهرورزی مهارت است باید بپذیریم این مهارت را باید آموخت. بچه ها باید در خانواده کنترل احساسات، احترام به خویشتن و مهرورزی را یاد بگیرند و خانواده ها هم خودشان باید مهرورزی صحیح را به بچه های شان یاد بدهند. این بچه ها باید از کجا یاد بگیرند؟ اساسا یکی از منابع درست می تواند کتاب و ادبیات باشد. در ادبیات می توانیم این مسائل را به بچه ها آموزش بدهیم، حتی در خانواده ها آموزش بدهیم و جلو بسیاری از فجایعی را که ممکنست رخ بدهد، بگیریم.
نویسنده «دروازه مردگان» اضافه کرد: همه تلاش پدر و مادر در تربیت فرزندان در یک کلام خلاصه می شود؛ «دوست داشتن». چون بچه های شان را دوست دارند شب تا بامداد بالای سرشان بیدار می مانند و برای شان تلاش می کنند. پدر و مادرها هم باید یاد بگیرند خشم شان را کی کنترل کنند و چطور مهرشان را ابراز و حتی کنترل کنند، گاهی اوقات مهرورزی بیش از اندازه والدین می تواند مشکل ساز باشد. همه ما نیازمند آموزش هستیم؛ این که چطور ارتباطات خودمان را برمبنای قواعد و قوانین منطقی تنظیم نماییم و ارتباط درست را یاد بگیریم. اگر چنین امکانی فراهم باشد اساسا هیچ دختر ۱۴ساله ای با مرد ۳۰ساله طرح دوستی نمی ریزد. دختری این کار را می کند که به مهر پدری نیاز دارد. او فکر می کند دنبال معشوق می رود، این در حالیست که دنبال مهر پدری است؛ چیزی که ممکنست از او دریغ شده باشد و آن نوجوان می خواهد این احساس را بازتولید کند. نیاز خودرا به عشق به جنس مخالف تبدیل می کند، در صورتیکه این عشق به جنس مخالف نیست و این انعکاس میل سرکوب شده اوست که خودرا به این نحو نشان میدهد.
او همین طور درباره کتاب هایش «وقتی مژی گم شد» و «لالایی برای دختر مرده» که درباره ارتباط خانواده و فرزندان و مسئله فرار از خانه است، اظهار داشت: من برای چاپ و انتشار این کتاب ها با مشکلی مواجه نشدم؛ نه مشکل ارتباط با ناشر و نه مشکل ممیزی وزارت ارشاد. مسئله این بود که احساس می کردم ورود به این مساله یک جسارت است. پیش از خودم ندیده بودم که دیگران به موضوع فرار از خانه و مشکلاتی که برای بچه ها پیش می آید بپردازند. چون فکر می کردم موضوع، موضوع حساسی است اساسا با حساسیت و دقت نظر آنها را نوشتم که عکس العمل منفی ای ایجاد نکند. از این جهت می توانم بگویم خیلی دقت می کردم. اما حس می کنم کار کمی است و هنوز می توان کارهای مختلفی درباره ارتباط دختران در خانواده و بیرون از آن انجام داد.
حمیدرضا شاه آبادی درباره عوامل کمتر پرداختن به این مسائل نیز اظهار نمود: نویسنده های ما کمتر سراغ مسائل واقعی نوجوان می روند. نویسنده های ما معمولا به نوجوان هایی که در ذهن خود ساخته اند می پردازند و نوجوانان واقعی را نمی بینند. گاهی فکر می کنم ممیزی می تواند یک بهانه باشد برای ننوشتن. ما احتیاج داریم که نوجوانان واقعی اطراف مان را ببینم و مسائل واقعی آنها را بشناسیم و انعکاس دهیم. گاهی اوقات تصویری که از مخاطب خود داریم حداکثر تصویر نوجوانی خودمان است، چیزی که به سال های گذشته مربوط می شود و با آن چه در امروز اتفاق می افتد خیلی فرق می کند. فکر می کنم از سرِ درد نوشتن ضروری ترین اتفاقی است که باید بیفتد و اگر نویسنده ای از سرِ درد سراغ قلم برود مسائل مختلفی را می بیند که می تواند به قلم بیاورد، در غیر این صورت ممکنست خیلی چیزها از نگاهش دور بماند.
منبع: عطر و تن
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب