همنشینی سعدی و پترارك در تهران
عطر و تن: همایش «سعدی و پترارك» در آستانه روز بزرگداشت سعدی، در تهران برگزار گردید.
به گزارش عطر و تن به نقل از ایسنا، چند سالی است در روز بزرگداشت سعدی مركز فرهنگی شهر كتاب با همكاری مركز سعدی شناسی همایشی درباره ی سعدی و یكی از شاعران و نویسندگان مهم جهان كه شباهت هایی با سعدی دارد، برگزار می نماید. در ادامه ی تحقق این هدف، امسال همایش «سعدی و پترارك» در دو روز، ۱۸ و ۲۹ فروردین ماه برگزار می گردد. در روز نخست این همایش مائورو كونچاتوری (سفیر ایتالیا در ایران)، دكتر میرجلال الدین كزازی، دكتر فائزه مردانی، دكتر دكتر نسرین فقیه ملك مرزبان، دكتر فاطمه عسگری، دكتر ایمان منسوب بصیری، دكتر كوروش كمالی سروستانی و دكتر رافائل مائوریلو سخنرانی كردند.
در ابتدای همایش علی اصغر محمدخانی درباره ی چرایی انتخاب پترارك در كنار سعدی اظهار داشت: ترابادورها معتقد بودند كه عشق انگیزه ی اعتلای نفسانی و تكامل اخلاقی است. نوع ارتباط ترابادورها با معشوق در آثار پترارك نمود دارد. عشق در دیدگاه پترارك و ترابادورها به عشق در ادبیات كلاسیك فارسی و بخصوص سعدی نزدیك است. ترابادور هر چه می كند برای بانوی دیرآشناست كه عشق پترارك به لائورا نمودی از همین عشق است. در نزد پترارك معشوق مظهر فرزانگی و ایمان و دیانت است و این عشق راستین هم طریق سعدی است. معشوق در نزد سعدی از خیلی از جهات به توصیف های پترارك در سانت ها شبیه است. مهم ترین وجه اشتراك پترارك و سعدی مساله ی معشوق و عشق است.
پس از آن مائورو كونچاتوری، سفیر ایتالیا در ایران، ضمن تقدیر و تحسین مبحث همایش درباره ی این دو شخصیت اظهار داشت: هر دو شخصیت پترارك و سعدی جزو شخصیت های ادبی هستند كه برای گسترش فرهنگ و ادبیات دو فرهنگ ایران و ایتالیا به یك اندازه نقش مهمی ایفا می كنند. این همایش كه به وجه شباهت دو شخصیت بزرگ ایران و ایتالیا می پردازد، همخوانی بسیاری با یك برنامه ی مهم فرهنگی وزرات امور خارجه ی ایتالیا دارد كه در كشورهای حوزه ی مدیترانه و خاورمیانه برگزار می شود. شاید ما همیشه به این مورد فكر نمی نماییم اما خیلی خوب است كه به یاد بیاوریم كه فرهنگ وروحیه ی ایرانی و همینطور نوع دیدگاهی كه فرهنگ ایرانی دارد در خلال قرن ها و حتا هزاران سال بر فرهنگ كشورهای مدیترانه تاثیر بسیار زیادی گذاشته و به نحوی به آن ها غنا بخشیده است. در واقع برای مدت زمان خیلی زیادی چه از نقطه نظر كشف و شهود روحانی و عرفانی و چه از نقطه نظر علوم و فنون مختلف تمام این دانش ها از شرق به غرب حركت كردند كه در این مسیر ایران یك هسته ی مركزی بود و ایتالیا هم مقصد بود. در واقع برای مدت زیادی حوزه ی مدیترانه محل تجانس و پردازش اطلاعات و علومی بود كه از شرق به غرب می رسید. در خلال این مسیر و پروسه ایتالیا و ایران نقش مهمی در حوزه ی مدیترانه ایفا می كردند برای این كه واسطه های فرهنگی بودند و به خاطر سنت های باستانی و چندهزار ساله و دیدگاه جهان وطنی كه هر دو این كشورها داشتند، هر دو كمك كردند كه این گفتمان با خودشان و كشورهای دیگر در این مسیر برقرار شود. بطور قطع در مورد سعدی و پترارك سخنرانان برجسته خیلی بهتر از من صحبت می كنند. فقط می خواهم این نكته را خاطرنشان كنم كه پترارك تمام آن متون و افكار و اندیشه هایی كه از جهان یونان باستان، روم باستان به او رسیده بود، زنده كرد. در واقع علاقه ی وافری كه پترارك به دنیای باستان نشان می داد و احترامی كه برای گذشته قائل بود در آثارش دیده می گردد و این احترام و علاقه را در اروپای آن زمان زنده كرد. این مورد در فرهنگ ایرانی آن دوران خیلی رایج بود. اروپا در حال گذار از دنیای باستان به دنیای جدید بود. آنچه عامه ی مردم ایتالیا در ذهن دارند شاید آثار فاخر پترارك نباشد و به زبان ایتالیایی بولگار نوشته شده است. همه ما در طول تحصیل با یكی از شاهكارهای پترارك آشنا شده و آن را خوانده ایم و آن دیوان اشعار پترارك است كه با آن پترارك زبان ایتالیایی كه در آن زمان در ایتالیا در حال گسترش بود به شكل فاخر و عالی در نوشته ها و اشعارش بازتاب داد. این هم وجه تشابه سعدی و پترارك است كه سعدی هم در زبان فارسی همین نقش را داشت.
در ادامه، رافائل مائوریلو، ایران شناس و اسلام شناس ایتالیایی، با خواندن غزلی از سعدی و سُنِتی از پترارك، بحث خویش را چنین مطرح كرد: پترارك هیچگاه در زندگی اش غزل ننوشت و آنچه نوشت «سُنِت» است كه یك نوع قالب شعری است كه در ایتالیا به دنیا آمد و در دنیا پخش گردید. چند وقت پیش یك كتاب آموزشی درباره ی ادبیات جهان را كه اخیرا به چاپ رسیده، مطالعه كردم. زندگی نامه ی كوچكی درباره ی پترارك آن جا بود. دو جمله در این كتاب درباره ی پترارك آمده كه قابل تامل است: «پترارك نه تنها اولین اومانسیت عصر رنسانس است بلكه پیشگام فرهنگ كلاسیك و بنیان گذار تمدن عصر جدید هم به شمار می رود» كه این جمله را كاملا تایید می كنم اما مشكلم در جمله ی دوم است كه می گوید: «لائورا همانند بئاتریس دانته نماد و راهنمای عشق الهی است.» اصلا و ابدا این طوری نیست. لائورا با بئاتریس كاملا متفاوت می باشد. بئاتریس شاید نماد و راهنمای عشق الهی باشد اما لائورا را اصلا نمی توانیم این طوری تعریف نماییم. بر خلاف بئاتریس، لائورا نماد عشق دنیوی است اما با طعم الهی. جایی دیگر آمده «پترارك مبتكر غزل نیست اما آن را به حد كمال رساند.» همان گونه كه می دانید پترارك هیچ وقت در زندگی اش غزل ننوشت. من می دانم ایرانیان علاقه ی خاصی به ایتالیا دارند و در گروه ادبیات ایتالیایی دانشگاه های تهران و آزاد كسانی هستند كه واقعا زحمت می كشند كه زبان ایتالیایی را در ایران زنده نگاه دارند اما وقتی درباره ی تحقیق بحث می نماییم، كار تحقیقی درباره ی زبان ایتالیایی اصولا صورت نمی گیرد. البته در سال های اخیر تغییراتی بوجود آمده كه نتیجه خواهد داشت اما تا به امروز چنین چیزی نبوده است. ترجمه ی پترارك به زبان فارسی، ترجمه ای است كه مشكل دارد. برای شناخت دقیق زبان و ادبیات ایتالیایی احتیاج به شناخت دقیق زبان و ادبیات لاتین داریم كه متاسفانه تا به امروز در ایران تدریس نمی گردد. در ایتالیا برای شناخت زبان ایتالیایی علاوه بر شناخت زبان لاتین، باید زبان و ادبیات یونانی قدیم بخوانیم. در ایران ادبیات لاتین كه تدریس نمی گردد چه برسد به ادبیات یونانی قدیم. اگر بخواهیم پترارك را بخوانیم و بفهمیم باید بدانیم كه او زبان یونانی قدیم و ادبیات لاتین را خوب می شناسد. من خیلی تعجب كردم كه چطور در فرهنگی كه شعر این قدر مهم است وقتی شعر كشورها و فرهنگ های دیگر را معرفی می كنید، آن هم در زبانی كه خیلی راحت می تواند واژه های كشورهای دیگر را وارد زبان خود كند «سُنِت» را وارد زبان خود نمی كند و به جای آن غزل می گوید. پترارك آن زمان اصلا امكان نداشت غزل نوشته باشد.
دكتر میرجلال الدین كزازی سخنرانی خود با نام «چالش سعدی و سنایی» را با اشاره به خرده ای بر سعدی در بی مهری به سنایی آغاز كرد و اظهار داشت: خرده ای كه سعدی بر سنایی گرفته و من به پاس آن به سعدی خرده می گیرم این بیت است: «باطل است آنچه مدعی گوید/ خفته را خفته كی كند بیدار؟» كه مقصود سعدی از مدعی در این جا، سنایی است. واژه ای كه سعدی به كار می برد تا دیدگاه و اندیشه ی سنایی را خوار بدارد و بی ارج بشمارد. واژه ای كه درخور، سزاوار و به آیین نیست. جایی برای چند و چون و كندوكاو نمی نهد. لخت دوم برگرفته از سنایی است. از یكی از برترین و نام بردارترین چامه های این سخنور بزرگ است كه من آن را نازنین غزنین برمی نامم. آن كس كه خود خفته است و به هوش نیست چگونه می تواند خفته ای دیگر را از خواب برخیزاند و بیدار كند. كدام یك از این دو رای و اندیشه درست و روا و پذیرفتنی است؟ پاسخ سنجیده و خردورانه به این پرسش این است كه هر دو دید رواست. اما در قلمرو ویژه ی خویش. این دو را نمی توان درآمیخت. اگر ما یكی را می پذیریم نمی توانیم دیگری را فرو بنهیم اما اگر سرانجام بخواهیم این دو دید را به هر روی و رای با هم بسنجیم در ارزش و ژرفا و گرانمایگی من بی گمانم كه دیدگاه سنایی برتر است. سخن از آموختن نیست. سخن از افروختن است. سخن از بیگاری است. گفته ی سعدی درست است اگر قلمرو آن قلمرو تنگ آموزش باشد. آنچه سنایی می گوید رهنمود و سخنی است كه دل را آماج می گیرد. آموزه نیست، انگیزه است. اگر كسی خود به بیداری و هوشیاری راستین نرسیده باشد هیچگاه نمی تواند دیگری را به هوشیاری و بیداری برساند.
او با اشاره به تفاوت دیدگاه سنایی و سعدی در به كارگیری شیوه ی آموزش گرای و آموزگارگرای اضافه كرد: از نگاهی بسیار كلان و فراخ و فراگیر ما در آموختن به دیگران دو شیوه را در كار می آوریم: شیوه ی آموزش گرای همان روشی كه سعدی از آن سخن می گوید و دو دیگر شیوه ی آموزگارگرای، روشی كه سنایی در چامه ی بلند خود از آن یاد می كند. یكی از پرسمان های بزرگ و گره های كور و دشواری های دیرینه در آموزش و فرهنگ ما، این است كه كمابیش همه ی تلاش ها و كاركردها و نیروهایی كه از آن ها بهره می بریم، آموزش گرای است. سر را می پرورد و رای را هم اما راه به دل و نهاد نمی برد. سعدی سخن از آموزش سر می گوید و سنایی از افروزش دل. این دو با یكدیگر چندان پیوندی ندارد.
دكتر فائزه مردانی، در سخنرانی خود با نام «سعدی پژوهی در ایتالیا» به عرضه ی گزارشی از ترجمه های گلستان به زبان ایتالیایی پرداخت. وی اولین گام برای ترجمه ی بخشی از گلستان را به یك ونیم قرن پیش معطوف دانست كه گراردو د وینچنتیس دیباچه و حكایتی بلند از باب سوم را ترجمه كرد و اظهار داشت: مترجم در مقدمه ای كوتاه به اهمیت ترجمه ی سخن سعدی به ایتالیایی می پردازد و تاكید می كند كه زمان آن است خوانندگان ایتالیایی از این درّ سفته ی زبان و ادب فارسی بی بهره نمانند. برگردان او متنی دقیق و پربار است و مرجعی علمی و مفید برای پژوهش ها و برگردان های بعد از او به حساب می آید. در سال ۱۹۱۷ ایتالو پیتزی اولین ترجمه ی كامل گلستان را منتشر نمود. گرچه این كتاب متنی كامل از گلستان است اما در قیاس با ترجمه ی نخست كاستی های مفهومی و زبانی دارد. در سال ۱۹۶۵ دومین ترجمه ی كامل گلستان به اهتمام پیو فیلیپانی رونكونی منتشر گردید. در نگاهی تطبیقی به متن این ترجمه در كنار دو ترجمه ی پیشین باید اظهار داشت كه مترجم از زبانی نوتر و نزدیك به ذهن خواننده ی دهه ی 60 بهره گرفته است. نثر، ساده و قابل فهم و عاری از لغات فصیح ادبی قرن نوزدهمی است. وی بر آن است با توازن و هماهنگی جملات و با استفاده از اوزان آزاد و قابل انعطاف شعری در زبان ایتالیایی، متنی آزاد از قوافی و اوزان اما آهنگین و روان به دست دهد.
او در ادامه با اشاره به اینكه ترجمه كامل دیگر گلستان را ریتا بارجیلی از گلستان در سال ۱۹۷۶ منتشر نمود اظهار داشت: او برای ترجمه ی گلستان از تصحیح محمدعلی فروغی بهره برد. به علت نزدیكی زمان ترجمه به عصر ما و توجه خاص مترجم به وفاداری در برگردان و رساندن مفاهیم به خواننده، این متن ساختاری مدرن و دور از تكلف ادبی دارد. آخرین ترجمه ی كامل از گلستان به اهتمام كروبینو ماریو گوتزتتی در سال ۱۹۹۱ صورت گرفته است. این برگردان زبانی دقیق تر، معاصرتر دارد و اشعار در ساختاری آزاد و بدون اوزان كلاسیك ترجمه شده اند. مترجم به اقتضای سادگی و روانی كلام از بازسازی قالب های شاعرانه در زبان ایتالیایی می پرهیزد. با كنار هم نهادن ترجمه ها می توان اظهار داشت كه تلاش پرارزش ایران شناسان ایتالیایی در راه شناخت و شناساندن سخن دلنشین و والای سعدی نمونه های مفیدی در اختیار علاقه مندان به زبان و ادب فارسی قرار داده است.
دكتر نسرین فقیه ملك مرزبان سخنرانی خویش را با عنوان «تفاوت گفتمان عشق در ادبیات فارسی و ادبیات ایتالیایی با مطالعه ی موردی غزل های حافظ، سعدی و حافظ با لئوپاردی و پترارك» ارائه نمود. وی با اشاره به مضامین عاشقانه در ایران و ایتالیا خاطرنشان كرد: سیر مضامین عاشقانه ی ادبیات فارسی بعد از قرن پنجم دارای پیچیدگی هایی می گردد كه میزان ابهام را زیاد می كند. ورود عرفان اسلامی و امتزاج عشق انسانی و الهی در قالب كلمات و الفاظ استعاری همراه می گردد با جبری نگری و حملات و جنگ هایی كه صراحت را از زبان شاعر می زداید. سعدی در عشقی گسترده از دنیایی مادی تا جهانی آسمانی، حافظ در منشوری چندلایه از ابهام عاشقانه ـ عارفانه و مولوی در بیان استعاری از عشقی كاملا عارفانه، نماینده های خوبی برای بیان این پیچیدگی اند. در ایتالیا هم اشعار بسیاری در عشق به راستی، درستكاری، وطن، زندگی، طبیعت به همراه عشق به زنان و مردان می خوانیم. كاركرد اسطوره ها گاهی فاصله ی زمین تا آسمان را در ذهن شاعر طی می كند و فضایی خیالی به بعضی از اشعار می دهد. اما نكته درخور توجه صراحتی است كه در مضامین اشعار عاشقانه وجود دارد. پترارك ضمن شرافتی كه به عشق لائورا می بخشد به راحتی از ذكر صریح عشق خود به یك زن با نامی مشخص یاد می كند و لئوپاردی هم هرچند نام معشوق خویش را به شكلی استعاری سیلویا یا نرینا می گذارد، مشخصا از خواهش عاشقانه ی خود نسبت به یك زن سخن می گوید.
او با اشاره به باورهای فرهنگی، اجتماعی و دینی در شناخت اشعار فارسی و ایتالیایی در مورد وجوه اشتراك و افتراق این اشعار اظهار داشت: شعر فارسیِ سنتی، بر خلاف شعرهای ایتالیایی، گرایش شدیدی به ابهام و چندمعنایی دارد و ناشی از فضای اجتماعی و دینی و حكومتی هیچگاه طالب صراحت و عریانی نیست. شاعر حتا در پنهانی ترین لایه های درونی خود هم این دوایر مختلف معنایی را دوست دارد و می خواهد تا از این رویه هم خود و هم خواننده را به لذت برساند. شعر غنایی پترارك و لئوپاردی هر چند طیف وسیعی از معنای صریح تا استعاری و حتا فلسفی و دینی را دربرمی گیرد اما به هر روی خواننده را در هزارتوی معانی مبهم نمی گذارد و ترس خورده و معلق نیست. بی پروا و راحت از آنچه می اندیشد و حس می كند سخن می گوید و در رابطه ی عاشقانه خود به راحتی از معشوق می نویسد. زن بودن در اشعار سعدی و حافظ و مولوی لزوما معشوق بودن نیست و معشوق هم لزوما زن نیست، بلكه در اغلب اشعار فارسی معشوق مذكر است. این تذكیر هم فقط در مرد بودن خلاصه نمی گردد. گویی از موجودی باكمال در زمین شروع می گردد و تا كامل ترین وجود هستی پیش می رود. در حالیكه در شعر پترارك و لئوپاردی رابطه ی عاشقانه مطابق طبیعت بشری میان زن و مرد دیده می گردد و هیچ ابایی از این رابطه نیست.
دكتر كوروش كمالی سروستانی در ادامه ی همایش به بررسی كارنامه ی سعدی پژوهی در سال ۹۶ پرداخت و اظهار داشت: بر مبنای فهرست كتاب های منتشرشده در مورد سعدی موجود در خانه كتاب در سال ۱۳۹۶، جمعاً ۱۹۳ عنوان كتاب در شمارگان ۱۸۴۳۸۰ مرتبط با سعدی انتشار یافته است. كل كتاب های چاپ اول ۱۱۹ عنوان در شمارگان ۱۰۲۴۸۰ است كه از این تعداد ۱۶ عنوان در شمارگان ۹۹۴۰ كلیات سعدی، ۳۲ عنوان در شمارگان ۳۵۹۵۰ گلستان، ۲۵ عنوان در شمارگان ۱۹۹۰۰ بوستان، ۱۳ عنوان در شمارگان ۱۰۷۰۰ غزلیات، ۲ عنوان در شمارگان ۱۲۷۰ قصاید و سایر آثار سعدی و ۳۱ عنوان در شمارگان ۲۵۳۵۰ درباره سعدی است. كتاب های چاپ مجدد هم ۷۴ عنوان در شمارگان ۸۱۹۰۰ است كه از این تعداد ۸ عنوان در شمارگان ۱۲۶۰۰ كلیات سعدی، ۲۳ عنوان در شمارگان ۲۳۲۵۰ گلستان، ۱۴ عنوان در شمارگان ۱۵۸۰۰ بوستان، ۷ عنوان در شمارگان ۶۶۰۰ غزلیات، ۳ عنوان در شمارگان ۳۲۰۰ قصاید و سایر آثار سعدی و ۱۹ عنوان در شمارگان ۲۰۴۵۰ درباره ی سعدی است.
دكتر فاطمه عسگری در سخنرانی خود با عنوان «چهره و هویت معشوق در اشعار پترارك»، با اشاره به دو مجموعه ی «سرودنامه» و «پیروزی ها»ی پترارك درباره ی سیمای معشوق از فحوای این دو اثر چنین اظهار داشت: معشوق در این مجموعه اشعار لائورا نام دارد. در اینكه لائورا به واقع وجود داشته است شكی نیست. لائورا آنطور كه از ورای خواندن سُنِت های شاعر برمی آید، زنی است زیبارو، متاهل و متعهد و پرهیزگار كه به مروز زمان سالخورده شده و طراوت جوانی را از دست می دهد، گاه بر اثر بیماری و یا زایمان زیبایی اش كم رنگ می گردد و همینطور به مانند تمام موجودات واقعی دچار حادثه مرگ در تاریخ مشخصی می گردد. اما آنچه مهم است معانی و كاربردی است كه حضور وی در سرودنامه پترارك دارد. نمی توان باور داشت كه لائورا فقط یك موجود واقعی بوده بلكه سرچشمه ی غنایی ترین درونمایه های شعر پترارك است اما در قیاس با معشوقه های اشعار عاشقانه شعرای شیرین طرز نو، زمینی تر، واقعی تر و انسانی تر است هرچند كه در خیلی از سونت های سرودنامه گاه تبدیل به یك علامت و نشانه معنایی و گاه تبدیل به جانمایه ی شعری می گردد. لائورا چون معشوقه ی شعرای سنت كلاسیك ما شاعر را به تفكر در تنهایی وامی دارد و گاه به قول ادبا و منتقدین فقط یك احساس شخصی و درونی شاعر است. احساسی كه آب و رنگی بسیار واقع بینانه دارد.
وی با اشاره به این كه معشوق عاملی برای تفكر و تعمق شاعرانه در آثار پترارك است، اضافه كرد: برخلاف محبوب های شعرای شیرین طرز نو، لائورا عامل تغییر و تحول در عاشق خویش نمی گردد. برعكس خود لائورا با تجربه ی مرگ متحول شده و تغییر نقش می دهد. لائورا در تمام سرودنامه استعاره ای است بر تمام آنچه دغدغه ی دل و جان شاعر است و به هیچ عنوان امكان برطرف نمودن این دغدغه وجود ندارد. این معشوقه گاه «دشمن شیرین» و گاه «دشمن قسم خورده» نامیده می گردد و ظاهرا پترارك از بودن و نبودن او گریزی ندارد. لائورا محبوبی است كه آرامش می بخشد و نابود می سازد.
دكتر ایمان منسوب بصیری كه بحث خویش را به «پترارك و ادبیات روم باستان» اختصاص داده بود با اشاره به این كه در ایران پترارك بیشتر به خاطر دیوان مختصر ایتالیایی او شناخته می گردد حال آن كه حجم این اثر در برابر آن چه به نظم و نثر لاتین نگاشته هیچ است، اضافه كرد: شاعر فلورانسی، عشق لائورا را با توغل در فقه اللغه لاتین آمیخت و دری بدیع در عرصه سخنوری پدید آورد. او به یاری خاندان متنفذ كولونا از میراث افتخارآمیز روم كه در نسخ كمیاب و گران بها، در نهانخانه ی دیرها مدفون شده بود بهره ها برد و طبع خویش را با تتبع طرز قدما آزموده تر ساخت. كوشش وی در تصحیح و تنقیح متون كهن با تلاش و اجتهاد استادان محقق پارسی در قرن اخیر سنجیدنی است. اما نوآوری در اندیشه های پترارك به همان اندازه اصالت نثر لاتین اوست. پیوند این سخن سرا با گیتی و رخدادهای آن كمابیش در هیچ جای مستقیم و بی واسطه نیست. میانجی پترارك با جهان طبیعت میراث روم باستان و نگارندگان لاتین زبان است. برساختگی و تراش خوردگی سخن پترارك چه در دیوان ایتالیایی و چه در دیگر آثار وی كه جز یكی همگی به لاتین نگاشته شده اند گواهی بر این مدعاست. نویسنده ی لاتین نگار ما با همه ی چیره دستی اش در آن زبان از میراث فلسفی لاتین بهره ی چندانی نبرده بود، وی در رساله ای درباره ی نادانی خود و بسیاری دیگران به دنبال توجیه بی دانشی خود در زمینه ی فلسفی مدرسی، تفاسیر ابن رشد و طبیعیات متداول در آن زمان بر آمده است. پترارك بر مرجعیت ارسطو می تازد و بر آن است كه دانش را باید بی واسطه از آموزگار طبیعت آموخت نه از معلم اول. این گفته شاید از جانب كسی كه در اصول و فروع ادب پیرو رومیان و مقلد آنان است خنده دار به نظر آید. كسی متالهان را از ارسطومآبی برحذر می دارد كه خود حتی در وصف طبیعت نمونه های كلاسیك رومی را در نظر دارد. به راستی روانی، نغزی و استواری سخن پترارك به زبان لاتین فارغ از آنچه بزرگ نگارندگان آن زبان در سخن آورده اند معنایی ندارد. رواقیون و شیوه ی سنكا بی شك بر طرز نگارش پترارك تاثیری شگرف داشته اند. چنانكه بسیاری ازرساله ها و نامه های پترارك را می توان با ترسلات سنكا و رسایل او سنجید.
او با اشاره به این كه در بین مكاتیب پترارك آنچه به ظاهر بیش از همه مبین خلق و خوی اوست نامه ای به نام «به آیندگان» است، اظهار داشت: شاعر نامدار ایتالیایی در این نامه از آثار و احوال خود سخن می گوید، اما نباید از یاد برد كه در این قسم نوشته ها خودآگاهی بر گفتار غلبه دارد و بدین سبب سرّ ضمیر گاه بیش از اندازه تصور در پرده می ماند. عشق لائورا محور و مركز اغلب سروده های وی است و به همین سبب بعضی منتقدین اشعار ایتالیایی پترارك را به دو بخش قبل و پس از مرگ لائورا تقسیم كرده اند. اما علی رغم این محوریت گاه به نظر می رسد كه شاعر عشق لائورا را چندان مقدس نمی انگارد و حتی از آن پشیمان است. از جانب دیگر با در نظر گرفتن ترتیب چینش اشعار به نظر می آید كه پترارك بر آن بوده است كه كمدی دانته را در قالبی دیگر پاسخ گوید. واپسین سرود كمدی با ستایش مریم مقدس آغاز می گردد و در حقیقت نوعی آوه ماریای مفصل است. پترارك هم دقیقاً همین اسلوب را مد نظر دارد.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب