محمدكاظم كاظمی:

شعر لاغرتر شده اما تمام شدنی نیست

شعر لاغرتر شده اما تمام شدنی نیست به گزارش عطر و تن محمدكاظم كاظمی می گوید: شعر در گذشته از امروز فربه تر بود، امروزه لاغرتر شده اما تمام شدنی نیست.


این شاعر افغانستانی مقیم ایران در زادروز تولد ۵۲ سالگی اش (۲۰ دی ماه) از شروع فعالیتش در عرصه شعر و ادبیات با توجه به این كه مهندسی می خوانده، تأثیر شفیعی كدكنی در دانش شعری اش و وضعیتی كه شعر امروز دارد به ایسنا می گوید.
او اظهار می كند از این كه شعر را انتخاب نموده راضی است و فضای ایران را برای خدمت به زبان فارسی مناسب تر دیده است.
در ادامه گپ ایسنا را با این شاعر می خوانیم:
رشته دانشگاهی شما مهندسی عمران است، چه صورت گرفت كه تصمیم گرفتید وارد فضای شعر و ادبیات شوید و فعالیت خودرا دراین زمینه ادامه بدهید؟
علاقه به شعر و ادبیات از كودكی در من بود و دلبستگی به موضوعات ادبی در خانواده ام وجود داشت. ولی همانطور كه همه به این فكر می كنند یك رشته شغلی داشته باشند و در كنار آن یك رشته ذوقی را هم پیش ببرند، من هم این طور فكر می كردم. تصورم این بود شغلم باتوجه به علاقه ای كه به ریاضی داشتم می تواند مهندسی باشد.

اما استعداد شاعری از كودكی در من بود. قبل از این كه وارد دانشگاه شوم شعرهایی می نوشتم اما آن زمان به شعر بعنوان تفنن در كنار شغل اصلی ام نگاه می كردم. اما بعد باتوجه به شرایط و وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه مان احساس كردم به كارهای فرهنگی بیشتر نیاز داریم و من به این سمت كشیده شدم و بیشتر دلمشغولی ام نوشتن و شعر بود و به موازات این مساله از مهندسی كه وابستگی روحی و احساسی به آن نداشتم، فاصله گرفتم.
زمانی كه موتور شعرم راه افتاد
اولین شعرهایی كه نوشتم به ۱۵ سالگی ام و سال ۱۳۶۰ در افغانستان بر می گردد اما از سال دوم دانشگاه (1366) فعالیتم در زمینه شعر جدی تر شد طوری كه پس از اتمام دانشگاه به دنبال رشته دانشگاهی ام نرفتم. نخستین شعری كه در كابل گفتم در خاطرم نیست اما جزء نخستین شعرهایی كه گفتم یك مثنوی بود كه در هیچ یك از مجموعه های شعرم منتشر نشد؛ «هم وطن، ای مرد چون شیر ژیان / ای كه در میهن پرستی قهرمان / كشورت در زیر دستان خوار شد / دیده ات از خواب كی بیدار شد» از بیت های این شعر بود. حدود پنج سال بعد از سرایش این شعر، با جریان كارهای ادبی شاعران خراسان در حوزه هنری مشهد ارتباط برقرار كردم و از آن زمان موتور شعرم راه افتاد.
تأثیر شفیعی كدكنی و شهید مطهری
شما در جایی گفته اید دانش شعری ام را از شفیعی كدكنی دارم و دانش دینی ام را از شهید مطهری، درباره آشنایی تان با كتاب های شفیعی كدكنی و تأثیر او بر كارهای تان برایمان توضیح می دهید؟
به موازات علاقه ام به شعر، نیاز داشتم با معیارهای آموزش شعر، نقد آن و تقویت شعر آشنا شوم. در ابتدا برمبنای سنت های رایج سراغ كتاب هایی رفتم كه آرایه های ادبی در آنها توضیح داده می شد، مثلاً كتاب «فنون بلاغت و صناعات ادبی» جلال الدین همایی را خواندم. ولی وقتی با آثار دكتر شفیعی آشنا شدم، دیدم روش وی در مبانی بلاغی شعر با روش سنتی علمای بلاغت فرق دارد؛ علمای بلاغت غالباً به فكر دسته بندی و تقسیم بندی فنی بودند و شغیعی بیشتر نگرش هنری و جمال شناسی به این ها دارد. بنا بر این به شكل ویژه ای جذب نگرش های وی شدم. او مثلاً درباب وزن و قافیه این طور نیست كه مانند علمای قدیم عروض و قافیه درس بدهد و بگوید قافیه چیست یا وزن شعر چیست، بلكه مبنای موسیقیایی وزن و قافیه را توضیح می دهد، این كه آنها چه نقشی در زیبایی شعر دارد. این نگاه برایم جالب بود. نگاه؛ نگاه هنری به شعر بود نه نگاه خشك و فنی. كتاب «صور خیال در شعر فارسی» و «موسیقی شعر» وی در من تأثیر بسیاری گذاشت در حدی كه تأثیر آن در نوشته هایم پیداست.
از طرفی از قدیم دلبستگی هایی به سمت مباحثی فكری، اجتماعی، اخلاقی و دینی داشته و مطالعاتی از این دست هم داشتم. از كودكی با آثار آیت الله مطهری در كابل و هرات آشنا بودم. كتاب «داستان راستان» از نخستین كتاب هایی بود كه به مجرد با سواد شدن خواندم، در سن هفت یا هشت سالگی. زیاد نگذشت كه با دیگر آثار وی در افغانستان و بعد هم در ایران آشنا شدم كه در زندگی ام تأثیر زیادی داشت.

وظایفی كه از دوش شعر برداشته شده است
یكی از مسائلی كه مطرح می شود این است كه می گویند دوران شعر تمام شده و شعر دیگر مخاطبی ندارد. نظر شما درباره این مساله چیست؟
بله. من تصور می كنم وظایف بسیاری بر عهده شعر بود كه بسیاری آنها از دوش آن برداشته شده البته این ها در واقع وظایف غیرذاتی شعر بود. ذات شعر بیشتر با جمال شناسی و احساسات ارتباط دارد، اما گاهی وظایفی چون كار آموزشی و داستان پردازی به عهده شعر بود كه حالا این وظایف از دوش شعر برداشته شده و بجای مناسب خود رفته است. مثلاً داستان پردازی به عرصه‌ی ادبیات داستانی رفته و یا وظیفه‌ی تعلیمی شعر به متون آموزشی.
شعر لاغر شده است ولی تمام شدنی نیست
درست است شعر نسبت به قدیم لاغرتر شده و حضورش در جامعه كمرنگ تر شده است؛ در واقع همانطور كه عرض كردم فربهی شعر در قدیم مقداری غیرطبیعی بود و برای بیان خیلی از مسائل از شعر كمك گرفته می شد. مثلاً شعر جنبه موسیقیایی، عاطفی و تصویری دارد. وزن و قافیه مهم ترین جنبه موسیقیایی شعر است كه جذابیتی به كلام می داد و موجب می شد وظایفی كه كار شعر نبوده از آن توقع داشته باشند.
اما شعر از طرفی محمل بیان احساسات انسان است و از جانب دیگر یك كلام زیباست. احساس و زیبایی همواره از نیازهای انسان است. با توجه به این كه ما در دنیای مدرن زندگی می نماییم، گاه برای بیان احساس، درد و رنج خود، ناچار از یك كلام احساسی و زیبا كمك می گیریم. بدین سبب وظیفه‌ی اصلی شعر تمام شدنی نیست. تا زمانی كه انسان احساس دارد، برای بیان احساست خود به شعر رو خواهد آورد.
جا ماندن شعر از رقبایش!
از طرف دیگر شعر رقیبانی دارد كه كارهایشان را قبلاً شعر انجام می داد مانند ادبیات داستانی، فیلم و هنرهای تجسمی. مثلا فیلم و نمایش نداشتیم یا با وسعت كمتری داشتیم و ادبیات داستانی آن قدر فربه نبود. پس قسمتی از لاغری به خاطر حضور این رقباست. گاه حتی این رقیبان هم با هم رقابت دارند. مثلاً خیلی از رمان های معروف فیلم شده اند و مردم بیشتر فیلم های آنها را تماشا می كنند تا این كه بخواهند بخوانند.
رقابت بین بخش های هنری سبب شده تا هر كدام بخواهند مخاطبان بیشتری را به خود اختصاص دهند. از جانب دیگر شعر هنر مجردی است و امكانات دیداری بسیاری ندارد و این موجب می شود هنرهای دیگر از آن پیشی بگیرند. بعضی از هنرها ظرفیت هایی دارند كه شعر آنرا ندارد و گاه شعر ظرفیتی دارد كه هنرهای دیگر از آن بی بهره اند مثلا شعر بیت هایی دارد كه به هیچ شكل نمی توانیم در نقاشی آنرا نشان بدهیم مثلا بیدل می گوید« گر به پرواز و اگر اهتمام به خزیدن رفتم / رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم» این مفهوم انتزاعی درنقاشی قابل بیان نیست.
هر هنر قابلیت ها و ظرفیت هایی دارد كه قسمتی از نیازهای ما را برآورده می كند. در قدیم بعضی از این ها نبود. مثلاً صنعت فیلم نداشتیم. بدین سبب كسی كه می خواست چیزی را روایت كند از شعر استفاده می كرد. بشر همیشه كلام داشته بدین سبب همیشه قادر به ایجاد شعر بوده است، می توانیم بگوییم از زمانی كه بشر قادر به سخن گفتن شد، قادر به شعر گفتن هم شد. اما آن زمان قادر به فیلم ساختن نبود.
با گذشت ۳۳ سال فعالیت جدی در عرصه شعر و ادبیات، از این كه وارد این عرصه شده اید، پشیمان نیستید و به این فكر نمی كنید كه كاش وارد عرصه دیگری می شدید؟
به هیچ وجه از انتخاب شعر پشیمان نشدم. البته شاید شرایط زندگی ام طوری بود كه درگیر مشكلاتی كه شاعران دیگر به واسطه شاعر بودن درگیر آن هستند، نشدم كه از آن بیزار شوم.
رضایتی كه از خلق یك اثر و خدمت به دست می آید در هیچ چیزی نیست. از این كه كتابی را ویراستاری می كنم و متن كتاب نسبت به متن اولیه با كیفیت تر شده، لذت می برم. گاه از شركت در محفلی شعری، آرامش خاطر و رضایت خاطری به من دست می دهد كه ممكنست از تفریحات و تجملات زندگی فراهم نشود.
البته این حرف های من به این معنا نیست كه از وضعیت معیشتی اهالی ادب و قلم در جامعه راضی هستم. و نمی گویم شاعران و نویسندگان از این كه اثری را خلق می كنند اما در تنگنا هستند باید خوشحال باشند. این حق افراد است كه در هر حوزه ای از وضعیت معیشتی خوبی برخوردار باشند. این چیزی كه گفتم موضوع شخصی خودم بود.
الان در كنار شعر مشاغلی دیگری دارم كه زندگی ام از رهگذر آنها تامین می شود. و این مشاغل در رابطه با كتاب است، مثلا ویراستاری، یا نوشتن نقد شعر و پژوهش ها ادبی. دوست داشتنی ترین كار برای من نوشتن است.
در این سال ها شاعران و نویسندگان افغانستانی خیلی از ایران مهاجرت كردند، شما هیچ گاه تصمیم به مهاجرت گرفتید یا نه؟
این امكان به راحتی برای همه ما فراهم نبوده كه بتوانیم بین مهاجرت به كشورهای دیگر و ماندن در ایران انتخاب نماییم. اگر قرار باشد مردم انتخاب كنند شاید دست به انتخاب دیگری بزنند. خیلی از مواقع این انتخاب یك انتخاب ناگزیر است. مهاجرت باردیگر خود دشواری ها و دردسرهایی دارد كه آنرا نا ممكن می كند. پس ماندن در ایران برای خیلی از مهاجران به معنای انتخاب كردن نیست، ممكنست مهاجرت مجدد برای شان مقدور نباشد. خیلی از مهاجران با تنگناهایی در اینجا سر می كنند و درگیر مسائلی هستند كه اگر مهاجرت مجدد برایشان فراهم بود، می رفتند.
البته این را هم باید پذیرفت كه ماندن برخی ها در ایران، انتخاب خودشان بوده است. كسانی هم هستند كه به خاطر علقه های فرهنگی و دینی ای كه در اینجا دارند مهاجرت نمی كنند. برخی هم به خاطر علاقه های ادبی شان، به خاطر زبان فارسی و خدمت به آن و ارتباط با حلقه های ادبی و تنفس در فضای ادبیات فارسی ماندن در ایران را ترجیح می دهند كه در مورد من، این مساله بیشتر بود نه ناتوانی برای مهاجرت. من فضای ایران را برای خدمت به كشورم و لذت بردن از كار ادبی مناسب تر دیدم، لذت این كه هر هفته در محافل شعر شركت كنم و كارهایم را ارائه دهم. كسی كه در اروپا زندگی می كند شاید در طول یك سال هم برایش میسر نشود در یك محفل ادبی شركت كند، گاه افراد به یك كشور دیگر می روند تا در محفل ادبی شركت نمایند.
خلاصه این كه آنچه من و بسیاری دیگر از مهاجران را از مهاجرت باردیگر به كشورهای دیگر بازداشته است، جنبه های فرهنگی قضیه بوده است، وگرنه تنگناهای زندگی و محدودیت هایی كه ما مهاجرین داریم، چیزی نیست كه قابل انكار باشد.




منبع:

1398/10/21
14:26:16
5.0 / 5
4984
تگهای خبر: آموزش , احساس , احساسات , ادبیات
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۹ بعلاوه ۵
عطر و تن
atrotan.ir - حقوق مادی و معنوی سایت عطر و تن محفوظ است

عطر و تن

عطر و اودکلن و لباس مردانه و لباس زنانه